۴ مطلب با موضوع «گذشته» ثبت شده است

اخراج از کارم و شروع کارم

دو ماه پیش نوشتم یه اتفاق بد افتاد و حدس میزدم که اخراج بشم

خب شدم

و اینکه یه کار جدید گیرم اومد

که اگه درست بشه ازون قبلی خیلی هم بهتره

از اول اذر شروع به کارمیکنم اگه خدا بخواد

اصولا ادم نباید چیزی رو بگه تا اتفاق بیوفته ولی خب من اینو گفتم و فکر کنم خیلی خواننده های وب خاصی داشته باشم که عاشقم باشن و پیگیرم باشن و اینا بنابراین برا شمام منظورم اینه مهم نیست واقعا

بهرحال خواستم بگم اخراج شدم و خیلی بد بود برای جوونی مثل من که اونجوری اخراجش کنن و حالم خیلی بد بود و دورانی بود که پشت سر گذاشتم

۰ نظر

بدترین شرایط

امروز تو محل کارم یه گند زدم

البته بیستم زده بودم امروز مشخص شد

یعنی خودمم نمیدونستم که اتفاق افتاده

امروز که رفتن دنبالش دیدن نیست

گفتن مگه تو نذاشتی؟

گفتم نمیدونم یادم نمیاد

بعد کلی داستان و دوربین چک کردن و این حرفا

اخرش معلوم شد اون کار رو انجام ندادم

اولش که کلی فکر کردم چیزی یادم نیومد

ولی الان کاملا همه چی یادم میاد

اونروز کلی خسته بودم

بعد یارو گفت اونو نگه دار کارش دارم

بخاطر همینم من نبردمش

بعد اخر قضیه گفت بیارش ببینم

دادم بهش

بعد اون نگاه بهش انداخت

گفت بنظر چیزی بزرگی نیست، انشالله که خوبه، اصلا چیزی نیست

اینو به کسی نگفتم البته، من اونجا فکر کردم وقتی اینجوری گفت یعنی دیگه لازم نیست اینو بفرستی

منم نفرستادم

حالا اون صاحبش معلوم نیست چیکار کنه

حتی میتونه شکایت کنه و منو و بقیه رو بکشه دادگاه

بنده خداها چون کارم خوبه هیچی بهم نگفتن

ولی خیلی خرابکاری بزرگی

در حالت معمول به دادگاه کشیده میشه و دیه شاید باید بدم

در بدترین حالت که خودم الان همین رو هم فرض میکنم کارم رو هم از دست میدم

و الان یجورایی خودم کارم و از دست داده میدونم

از صبح که فهمیدم استرسش از وجودم بیرون نمیره

این بزرگترین گندی که تا حالا زدم

اصلا سابقه نداشته من اینجوری کنم

اصلا چون بمن نمیخورد هیچکس هم چیزی بهم نگفت

حالا اینکه چجوری به صاحبش بگه

اصلا گفته یا نگفته

اصلا چیز معمولی هم نیست که بگیم صاحبش کنار میاد یا جبران میشه

کمترین کاری که میتونه بکنه شکایت کردنه

انقدر نمیدونم چه اتفاقی میخواد بیوفته

از استرس دارم میمیرم

پاهام و زانوهام از ظهر شل شده

اصلا نه میتونم یجا ثابت بمونم

نه میتونم پاشم و کاری انجام بدم

فقط بی قرارم از بیخبری

به مسئولمون هم پیام دادم جواب نداده نمیدونم نخونده یا چی...

برا اونم مشکل ایجاد شد

اصلا بنظر خیلی قضیه گنده ایه

من حتی فکر زندان هم کردم

نمیدونم چیکار کنم

نمیدونم

نمیدونم

قبلا که در حالت عادی هم بودم نمیدونستم

الان دیگه کلا هیچی نمیدونم

هیچی

ارزو میکنم هیچکس مثل من تو این شرایط گیر نکنه

۰ نظر

ما احمقیم

اینو دلم نیومد بنویسم

و میخوام هیچوقت فراموشش نکنم

من در شرایط مالی خوبی نیستم، جوری که چراغ جلوی موتورم سوخته و حدود یکسال بدون چراغ رانندگی کردم و خطراتش رو پذیرفتم ولی گفتم به پدر مادرم نگم که نه من رو ننداخته باشم به اونا(هر چند الان اونا چه شرعا چه عرفا و چه از هر لحاظ قیم مالی من هستن) هم اونا خرجشون کمتر شه

لازم به ذکر که چراغ جلوی موتور اگه فقط لامپش رو بخوای حداکثر و لاکچریش 10 هزار تومنه اگه سیستمشو کامل بخوای لاکچریش 25 هزار تومن

اونوقت بابام بخاطر ماشینش 500 هزارتومن داده صافکاری

مادرجان هم یه مبل سفارش دادن 2 میلیون و نهصد هزار تومن

این در همین لحظه است، خرجای دیگه ای که میکنن و بمن نمیگن چقدر براش پول دادن بماند

اونوقت امشب سر من داد میزنه برو کلاهتو بیار بالا از تو حیاط، دزد میزنه(دزدها همیشه پشت در خونه ما نشستن و منتظرن ما یچیزی یادمون بره و بیان بدزدنش، حتی اگه من در کمد دیواری اتاقمو نبندم!) اونوقت میخوای پولشو از من بگیری

برای ثبت در اسناد رسمی باید اعلام کنم که کلاه ایمنی هم 60 هزارتومنه (یدونه خوبش، نه ارزون و بدردنخورش)

نشسته بودن با هم صحبت میکردن که من فهمیدم انقدر خرج کردن

یعنی همون یه لحظه، تو یه صحبت دوثانیه ایشون، حدود سه میلیون و نیم خرج کردن (اون گفت من مبل میخرم اونم گفت ماشینو میبرم صافکاری)

با همون صحبت یه لحظشون، فقط هم همون یبار، میتونستن تمام خرج منو تو این دوسالی که اجبارا پیششون هستم رو بدن

اینم بعنوان ضمیمه ذکر کنم، الان من شش هزار تومن پول رایج مملکت (شش هزار تومن خیلیه هااااااااا؟) انلاین میخوام خرید کنم، تو کارتم چیزی نیست، بهشون که میگم، کارت پیشم نیست و نمیدونم کجاست و....

ما فقیر نیستیم

احمقیم

اینو فقط خواستم بنویسم

دفعه بعد که گفتم چرا من از خانوادم بدم میاد، این چیزاش رو هیچوقت فراموش نکنم

۰ نظر

نگاهی به خود

این بخش برای این ساخته شده که بلندی و پستی های زندگیم رو بنویسم

من شخصتی ام که گذشته رو خیلی راحت فراموش میکنم و این هم خوبه هم بد

اینجا رو بجا میذارم که وقتی بعدها برگشتم و نگاهی بهش انداختم، بدونم کی بودم، تو چه شرایطی بودم، از چه چیزایی لذت مبیردم، چه صحنه های لذت بخشی برام بوجود اومده

۰ نظر