۳ مطلب با موضوع «دین» ثبت شده است

ترسی که انرژی میده خوبه

این که شما میتونی ببازی

و باختن رو در نظر بگیری

باعث میشه خیلی انرژی بگیری

یعنی اصل اولیه همینه

که شما بدونی

که میتونی ببازی

میتونی حذف بشی

خدا هم همینو گفته

درجه اول ایمان اینه که ازجهنم بترسی، درجه بعدی اینه که بشوق بهشت جلو بری و درجه بعدی اینه که بخاطر خدا باشی

اما مرحله اول ترس از جهنم

و ترس

چیز کمی نیست

یعنی الکی لازم نیست بگیم پوففففففففففف چه مسئله مسخره ای

الان بروز ترین حرکت های دنیا و موفق ترین حرکت های دنیا بر اساس ترس جلو میرن

یعنی شما میترسی که چیزی رو از دست بدی

بنابراین برای داشتنش هیجان داری

یا چیزی رو میذارن که میگن براش تلاش کن وگرنه از دستش میدی

این پیشرفته ترین تکنولوژی حال حاضر دنیاست

در حالیکه تازه این اولین مرحله ایمان

اگر پیشرفت عموم رو به سمت قیامت در نظر بگیریم و اینکه همه باید برای خواستن منجی اماده باشن

و اگر قرار باشه همه تقریبا تکامل یافته باشیم

یعنی هنوز باید مرحله دوم و سوم رو بریم

حداقل باید مرحله دوم رو تا اخرش بریم و اخرای مرحله دوم منجی بیاد که مرحله سوم رو با منجی جلو بریم

پس الان که اخرای مرحله اول هستیم یعنی خیلی دیگه مونده، خیلی

حالا مرحله اول رو باید از خلق انسان درنظر گرفت

از خلق حضرت ادم

یا از پیامبر تا الان

در کمترین نظریه که بخوایم بدیم

مرحله اول چیزی حدود 1500 سال طول کشیده

ولی بحث چیز دیگه ای بود

چقدر اینکه بدونی میتونی ببازی

و ترس داشته باشی

چقدر عالیه

در واقع دو نوع ترس داریم

ترسی که باعث ضعف میشه

و ترسی که باعث انرژی گرفتن میشه

میبینی یه هواپیما داره میوفته روت و هیچ راهی نداری

پس ضعف میگیری و میشینی تا بمیری

اما میگن اگر اینکار رو بکنی اینو بدست میاری و اگر نکنی اینو از دست میدی و نداشتنش افتضاحه و داشتنش عالیه و خیلی جلو میوفتی

از ترس از دادن انقدر تلاش میکنی که هیچوقت با هیچ جسمی نمیتونستی اونقدر تلاش کنی

و این ترس عالیه

و اگر حتی کسی بتونه به همین مرحله اول ایمان هم برسه براحتی به درجات بسیار بالای ایمان میرسه

فقط و فقط با همین مرحله

۰ نظر

کم خوری باعث محبوبیت پیش خدا! حکمی احمقانه؟

اشکال ما اینه که همیشه از اینطرف به قضیه نگاه میکنیم و اینطرف از بخشی اشتباهه

ما نباید هیچ وقت با این طرز تفکر غلط، این دید اشتباه و برداشت منحرف به قضیه نگاه کنیم

خدا از کسی که کم خوری کنه خوشش میاد

خدا ما رو گذاشته سرکار؟

چرت و پرت میگه خدا؟

این چه حدیثیه اخه؟

خدا دوست داره ما زجر بکشیم؟

وقتی ما زجر بکشیم خدا خوشش میاد؟

با یه مقایسه میشه جواب این سوالا رو داد و فهمید که ایا این حدیث انقدر احمقانه است که بنظر میاد؟

تو قسمت دیگه ای از حدیث خدا از یچیز دیگه هم خوشش میاد

از کم حرفی

خب اگه ما کم حرفی رو ثابت کنیم که احمقانه نیست میتونیم تا حدی کم خوری رو متوجه بشیم و حداقل بفهمیم پشت اون هم قضیه ای هست

1.اگر با کسی همصحبت بشی و اون مدام حرف بزنه، بدونه اینکه تو حرفی بزنی، بدونه اینکه جوابی ازت بخواد، و بدون اینکه حتی مهلت بده فکر کنی و یه بند چرت و پرت و پشت سر هم ادامه بده، قطعا خسته میشی، قطعا

2. وقتی تو یه جمع هستی که هیچکس تو رو نمیفهمه، تو فازت یچیز دیگه است، مثلا اونا همه دخترن تو پسری یا اونا پسرن تو دختری، اصلا نمیفهمن چی میگی

3. وقتی عصبانی هستی 

4. وقتی افسردگی گرفتی

و...

توی چهارتا شرایط بالا، حرف زدن دقیقا عین حماقت، هزارتا موقعیت دیگه هست که شاید خیلیاشو نتونم بنویسم و اون جاها اصلا کسی حرف نمیزنه و حرف زدن اصلا معنی نداره

پس خیلی جاها هستن که کم حرف باید باشی

پس وقتی کم حرف میشی یعنی یسری چیزا رو فهمیدی، فهمیدی یسری جاها نباید حرف زد

پس عاقلتر شدی

پس خدا وقتی میبینه در اثر عاقلتر شدن کم حرف شدی خوشش میاد، از این خوشش میاد که به اون سطح رسیدی که آقا یجاهایی من نباید حرف بزنم و خدا از این شعور و درک و بینش که خوشش میاد نه صرفا حرف نزدن تو

نه اینکه بزور جلوی خودت رو گرفتی که حرف نزنی

و حالا میشه همینو به کم خوری هم وفق داد و اینکه دیدمون به خیلی مسائل اشتباهه

۰ نظر

انقدر درگیر میشی اصلا از قضیه دور میشی

یارو نماز اول وقت میخونه، خیلی هم درگیر مسائل مختلف شده در مذهبش

اونوقت میگی ببین این یارو اتریشیه!!! چقدر قشنگ صحبت میکنه در مورد اینکه بگیم ما بنده خداییم نه اینکه بگیم من دکترم من مهندسم من پروفسورم

بعد جواب میده: اینجوری نمیشه که یکی تو خیابون پرسید بگیم من بنده خدام!!! باید گفت دکترم دیگه، اون که نمیشه بابا، اونم یه حرفی میزنه ها...

بخاطر همینه میگه نگید ایمان اوردیم بگید اسلام اوردیم

اینهمه خودتو درگیر کردی از اصل قضیه دور شدی

۰ نظر