راستش نمیدونم چی میخوام بنویسم

پس اگه خراب شد نگید چقدر بد بود

میخوام از خودم بنویسم

ازینکه میخوام خودم باشم

میدونی

هممون همینو میگیم ولی اینطور عمل نمیکنیم

کدوممون یه عکس زشتمونو میذاریم اینستاگرام؟

کدوممون وسط جمع ضایع میشیم بخاطر چیزی که دوستش داریم و اونو مخفی نمیکنیم؟

کدوممون الکی نمیخندیم؟

کدوممون تا یکی رو میبینیم سریع سعی نمیکنیم باحال باشیم؟

شاید بتونم بگم تقریبا هیچکس

شایدم بخاطر همینه که برام جذاب شده

میخوام خودم باشم

معنی خود بودن این نیست که بد باشی

معنیش اینه خودت باشی

خودت بودن نه بده نه خوب

ولی هم خوبی خواهد داشت و هم بدی، نه بخاطر تو، بلکه بخاطر وجود آدمایی که اطرافت وجود دارن

اونا گاهی با تو همراه هستن و گاهی نه

اگه ضعیف باشی که هستیم خودمونو با این خوبی ها و بدی هایی که اطرافیانمون میگن تطبیق میدیم

ولی خب این بدی و خوبی که اونا تعیین میکنن

آیا کاری رو میکنیم که واقعا از ته دل دوستش داشته باشیم؟

سوالی که میشه پرسید اینه که وقتی کاملا تنها باشی و هیچکس هم نبینه اونکار رو انجام میدی؟

خیلیا میگن خب آره من کتاب شازده کوچولو رو خوندم هیچکس ندید و نبود

منم میگم بنظرت نخوندی چون بقیه گفتن خوبه و جایی میدونی که بالاخره خواهی گفت که اره منم خوندم و اینا؟

پس بازم بخاطر خودت نبوده

اصلا خودت چیه

نمیدونم واقعا

اصلا خود آدم

بدون اینکه دیگران رو درنظر بگیریم

لذتی داره؟

اینکه جلب توجه دیگران لذتبخش ترین لذتیه که هست هیچ شکی نیست و هیچکس نمیتونه اونو نفی بکنه

اما آیا واقعا ما برای دل خودمونم هم کاری داریم که لذت بخش باشه؟

حتی اگر به فقیری کمک کنی که هیچکس نبینه بازم بخاطر دیگرانه!!!

چون تو دلت میگی منم کارایی کردم که کسی نمیدونه و آدم بزرگی هستم همونجوری که بقیه میگن اینکارو باید کرد!!!!

خودت بودن یعنی چی اصلا

اصلا ادم باید خودش باشه؟

خیلی گیجم در این زمینه

بحث عرف بسیار بسیار مهمه و همه چیز رو تحت تاثیر قرار میده، حتی حلال و حروم ما تحت تاثیر عرف عوض میشه و خدا گفته هیچوقت حلال خدا حرام نمیشه

ولی اینجا خودش عوض کرده

و این نشون میده چقدر عرف مهمه

حتی تو کار خدا هم دخالت میکنه و اونو عوض میکنه، قدرت بزرگی مثل خدا نظرش عوض میشه

اما خود چی

خود مهمه واقعا

شاید بشه گفت خود هسته اصلی یک عرفه

اره جمله اش قشنگ بود حداقل

اینجوری تو به تنهایی میتونی نظر خدا رو عوض کنی

تو میتونی در برابر خدا وایسی

و شاید جالب باشه آدم بگه که فقط خدا میتونه نظر خودش رو عوض کنه و اینجاست که بحث خیلی جالبتر میشه...

اما کاری به این حرفای قشنگ قشنگ ندارم من

من خودمو درگیر این چرت و پرتا نمیکنم

من واقعیت میخوام

چیزی که تو عمل میبینم

میتونی تو عمل چیزی رو برام مثال بزنی که اتفاق افتاده و من میتونم اتفاق افتادنش رو دوباره ببینم؟پس قبول دارم

من میخوام فلان کار رو بکنم

خب انجامش میدم

قطعا بعضیا منو مسخره خواهند کرد

بعضیام میگن چقدر عالیه

ولی خب هیچکدوم واقعیت رو بیان نکردن

بخوای به حرف همه گوش بدی توی دوراهی خوبه یا بده گیر میکنی

اما چیزی که هست

اینه که اگه خوب یا بد نباشه چی؟

مثلا من پاشم اب بخورم

یکی بگه عالی بود

یکی بگه مزخرف

اما از من بپرسن میگم من فقط تشنم بود پاشدم اب خوردم

میدونی

انگار خودت بودن یه حس ماورایی

یه حسی ه نه خوبه نه بده

یه حس خاصی

انگار یه حس جدیده

اره خوشایندم که پاشدم اب خوردم 

و اره خسته شدم که رفتم اب خوردم

ولی یه حس دیگه است وقتی میگم نه حس خاصی نبود فقط میخواستم برم اب بخورم

این خواستنه از کجا میاد

وقتی یچیزی رو میخوای

و وقتی بقیه ازت میپرسن چرا میگی همینجوری

یه حس خیلی خاص

یچیزی که دیده نمیشه و نشده

کسی باشی که کاری انجام میده که نه برای دیگران و یا حس خوب و بدش بوده

فقط بخاطر واقعیتی که وجود داشته انجامش داده

واقعیت

خودت

همینجوری

هیچ چیز خاصی نیست

این آخر جهانه شاید

آدم بجایی برسه که اینجوری عمل کنه و خیلی سخته

من حتی افراد مشهور جهانم دیدم که اینجوری نیستن ربطی به اینکه مثلا ما عقده ای هستیم و ادم معروف و پولدارا اینجوری نیستن نداره

من میخوام تمام سعیم رو بکنم اینجوری باشه

جوری عمل کنم که طبیعی باشه

کاملا عادی باشه

چقدر عجیبه

ساده بودن عجیبترین قسمت جهان

مثل آب

ما هنوز عجایب آب رو نشناختیم، یکی از ساده ترین ترکیب های جهان

پیامبر حتی وقتی ازش میپرسیدن کی هستی

میگفت یه بنده ساده

البته کلمه ساده رو نمیگفت ولی خیلی ساده میگفت یه بنده خدا

تو نمازمون هر روز میگیم

محمد عبده و رسوله

درسته بنده میشه کسی که گوش میده به حرف خدا

خب پیامبر میتونست بگه یه مومن هستم

مومن که بیشتر از یه بنده گوش میده به حرف خدا

ولی انگار منظورش حرف خدا گوش دادن نداده وگرنه میتونست بگه مسلمانم مومنم باتقوام یا هزارتا لغت بهتر

اخرین پیامبر

جمله ای که همیشه خواهد ماند

مهمترین کلماتی که میتونست بگه

فقط گفت یه بنده ام

چرا انقدر خودشو ساده بیان کرد

چی توی این سادگی هست

پیچیده ترین ها و زیباترین ها توی اینه

جوری که هیچوقت کسی مثل پیامبر نخواهد شد

خودت باشی

کی هستی؟

من معلمم

من فضانوردم

من مهندسم

من دکترم

حتی نگفت من پیامبرم

گفت من بنده ام

ساده ترین نوع یک انسان بودن

بزرگترین شخص معنوی روی زمین این حرف رو زده

خودت

خودت

خودت

خودت

خودت

و خودت باشی

دلم میخواد تا فردا بنویسم خودت

هی وقتی نشستی تو جمع باید به خودت بگی

خودت

خودت

خودت

شاید بخاطر همین ما رو عادت دادن بگیم خدا خدا خدا

شاید خدا و خودت یکی هستی

خودت بودن نه باحاله

نه قشنگه

نه زشته

نه هیچی

خودت بودن هیچ چیز خاصی نیست

خودت بودن شاید بیخود ترین حس روی زمین میتونه باشه

مثل یه ساقه کرفس که تا اخر عمرش یه ساقه کرفس

خب خسته کننده نیست؟

یا خورده میشی یا خراب میشی و دور انداخته میشی

اما میتونه جذابترین باشه مثل یه برگ که میوفته توی یه رودخونه و جذابترین مسیری رو که یه برگ میتونه طی کنه توی ابشارهای مختلف و رودخانه های خروشان طی میکنه و لذتی بینهایت میبره با اینکه قرار بوده به موجود ثابت و بی حرکت باشه

و همه اینا صرفا بخاطر اینه که خودش بوده

واقعا خسته کننده است یا جذاب؟

آخه بازم دارم اشتباه میکنم

خودت بودن حسی که هیچ اسمی نداره

خودت بودن حسی که هیچکس بهش دقت نمیکنه

مثل خلا

در واقع خلا نداریم

اونجایی که فکر میکنیم چیزی نیست در واقع چیزی هست وگرنه منقبض میشد و از هم میپاشید

ماده تاریک رو بخونید در موردش

فکر میکنیم کل کهکشان ها رو تاریکی و هیچی در برگرفته

ولی در واقع ماده ای به نام ماده تاریک هست که همه رو در بر گرفته

هر بنده ای به یه شکل

شاید یه بنده هم وجودش به نامرئی بودنش باشه مثل خلا

خلا هم بنده خداست

ولی بهش دقت نمیکنیم

چون چیز خاصی نیست

چون همش دنبال یه چیز خاصی هستیم

چون فکر میکنیم همه چیز باید علامتی داشته باشه

شاید این یکی علامت نداشتنش علامتشه

خیلی عجیب نیست؟

یچیزی رو از روی نبودنش تشخیصش بدی؟

مثلا حسن نیست تو کلاس

ما حسن رو از روی علامت هاش تشخیصش ندادیم

از روی نبودنش تشخیصش دادیم

میگیم اون صندلی خالیه قطعا یکی نیست

از روی نبودنش

اینم یه حسی که نیست

جزو هیچکدوم از حس های ما نیست

وقتی میگن چرا میگی همینجوری دلیل خاصی نداشت

ولی همینجوری اتفاقی توی دنیا رخ نمیده

همون دلیل نداشتنش دلیلشه

و خیلی عجیب نیست؟

و انقققققققققققققققققققدر گیج میشی که اصلا نمیفهمی داری در مورد چی حرف میزنی

مثل اینکه گیج باشی و بگن از گیج بودن برامون بگو

نمیتونی توضیحی از گیج بودن بدی

همونجوری که نمیتونی از نبودن توضیحی بدی

خودت بودن

نبودنه

و نمیتونی از نبودن توضیحی بدی

شاید من اینهمه نوشتم که بگم چیزی هست که من نمیتونم هیچی ازش بگم

ولی میدونم هست

و دیگه واقعا نمیدونم چی در موردش بگم همینجوری که الانم هیچی ازش نگفتم

ولی تنها چیزی که ازش میدونم

خودت بودن

وجود داره

خودت بودن اونجاییه که هیچ حسی نیست

نه شادی نه غمه 

 و این کمم نیست

نوددرصد یا شایدم بیشتر زندگیمون ما شاد یا غمگین نیستیم بلکه خود عادیمون هستیم

خودت بودن یه حس خیلی خاصه