هه

بابام بنده خدا

از مسافرت اومدن

میگه چطوری پسر ساکت و بی سر و صدا

لبخند زدم اینو گفت

منی که انقدر پر حرفم و مخ یکی رو میخورم اگه بشینم باهاش حرف بزنم

تو دید بابام بی سر و صدام

نه کم حرف و عادی ها

بی سر و صدا

و وقتی از دید بابام نگاه کردم بنده خدا حق داشت

نه چیزی ازش میخوام

نه چیزی بهش میگم

نه کاری بهش دارم

اصلا انگار وجود نداره

فقط سلام و خداحافظ و گاهی برخی حرفای کوتاه سر سفره

البته تقصیر خودش

اصلا مناسب نیست برای من که پسرش هستم

اصلا

بارها و بارها امتحان کردم فقط برای اینکه بخودم نشون بدم تقصیر من نیست

ولی بازم دوستش دارم

وقتی میبینم برای خانواده داره تلاش میکنه و هیچی هم نمیگه خیلی عاشقش میشم

میدونم اخلاقش خوب نیست ولی خیلی برای خانواده تلاششو میکنه شاید بتونم بگم داره همه تلاششو میکنه

و این خیلی حرفه

اشکم در اومد

بابام خیلی مرد خوبیه

خیلی