ما خیلی دلمون میخواد خیلی چیزا رو به احساسات ربط بدیم

و چون به احساسات ربط میدیم و نمیتونیم اونا رو لمس کنیم

بنابراین تبدیل میشن به چیزی که نمیبینیمشون

و انسان از چیزی که نبینه میترسه

ولی واقعیت اینه که همه چیز و همه چیز کاملا با امار و اعداد در ارتباطه و خاموش و روشن کردن یه گزینه تو زندگی همه چیز رو عوض میکنه

مثلا طرف میگه نمیدونم چرا هر چی میخوام فلان کنم نمیتونم جلو خودمو بگیرم

مثل این میمونه که گشنه باشی و بشینی سر سفره ای که پر از غذاهای خوشمزه است بعد بگی نمیتونم جلوی خودمو بگیرم

خب معلومه نمیتونی

بلکه باید علت های اونو برداری و در این صورت درخت رو از ریشه میسوزونی و دیگه لازم نیست جلوی درخت قطور وایسی بلکه خودش خشک میشه

تو گشنگی ت رو برطرف کن یا اون غذاها رو جلوت نذار

دیگه اون کار رو انجام نخواهی داد و هیچ لزومی نداره که انقدر سختی به خودت بدی

شاید کسی بگه خب ادم باید سخت باشه

سفت و محکم باشه

هر چقدرم که سفت باشی

بالاخره بعد از چند روز نشستن سر یه سفره پر از غذا و گرسنگی تو

بالاخره میگی خب که چی حالا من یکم از این بخورم چی میشه

بالاخره طمع خواهی کرد و یه ذره انگشت میزنی و شکست میخوری

چون احساساتی داری نظر میدی

وقتی ریاضیات میگه 2 بعلاوه 2 میشه چهار

حالا تو هی سفت و سخت باش

یبار بشه پنج دوبار بشه پنج

طبیعتش اینه که همیشه چهار میشه با چی میخوای بجنگی؟

چرا جوگیر میشی

چرا احساساتی نظر میدی

از نظر امار علت ها رو در بیار که چرا و از لحاظ اماری مبارزه کن

رو کاغذ