همه آدمها تکراری اند
بدون هیچ حرف اضافه
بجز آنهایی که لبخند میزنند...
همه آدمها تکراری اند
بدون هیچ حرف اضافه
بجز آنهایی که لبخند میزنند...
این که شما میتونی ببازی
و باختن رو در نظر بگیری
باعث میشه خیلی انرژی بگیری
یعنی اصل اولیه همینه
که شما بدونی
که میتونی ببازی
میتونی حذف بشی
خدا هم همینو گفته
درجه اول ایمان اینه که ازجهنم بترسی، درجه بعدی اینه که بشوق بهشت جلو بری و درجه بعدی اینه که بخاطر خدا باشی
اما مرحله اول ترس از جهنم
و ترس
چیز کمی نیست
یعنی الکی لازم نیست بگیم پوففففففففففف چه مسئله مسخره ای
الان بروز ترین حرکت های دنیا و موفق ترین حرکت های دنیا بر اساس ترس جلو میرن
یعنی شما میترسی که چیزی رو از دست بدی
بنابراین برای داشتنش هیجان داری
یا چیزی رو میذارن که میگن براش تلاش کن وگرنه از دستش میدی
این پیشرفته ترین تکنولوژی حال حاضر دنیاست
در حالیکه تازه این اولین مرحله ایمان
اگر پیشرفت عموم رو به سمت قیامت در نظر بگیریم و اینکه همه باید برای خواستن منجی اماده باشن
و اگر قرار باشه همه تقریبا تکامل یافته باشیم
یعنی هنوز باید مرحله دوم و سوم رو بریم
حداقل باید مرحله دوم رو تا اخرش بریم و اخرای مرحله دوم منجی بیاد که مرحله سوم رو با منجی جلو بریم
پس الان که اخرای مرحله اول هستیم یعنی خیلی دیگه مونده، خیلی
حالا مرحله اول رو باید از خلق انسان درنظر گرفت
از خلق حضرت ادم
یا از پیامبر تا الان
در کمترین نظریه که بخوایم بدیم
مرحله اول چیزی حدود 1500 سال طول کشیده
ولی بحث چیز دیگه ای بود
چقدر اینکه بدونی میتونی ببازی
و ترس داشته باشی
چقدر عالیه
در واقع دو نوع ترس داریم
ترسی که باعث ضعف میشه
و ترسی که باعث انرژی گرفتن میشه
میبینی یه هواپیما داره میوفته روت و هیچ راهی نداری
پس ضعف میگیری و میشینی تا بمیری
اما میگن اگر اینکار رو بکنی اینو بدست میاری و اگر نکنی اینو از دست میدی و نداشتنش افتضاحه و داشتنش عالیه و خیلی جلو میوفتی
از ترس از دادن انقدر تلاش میکنی که هیچوقت با هیچ جسمی نمیتونستی اونقدر تلاش کنی
و این ترس عالیه
و اگر حتی کسی بتونه به همین مرحله اول ایمان هم برسه براحتی به درجات بسیار بالای ایمان میرسه
فقط و فقط با همین مرحله
من اصلا کاری ندارم که مردم اطرافم کی هستن
اما تا حالا کسی تونسته از کلمه "تکرار" فرار کنه؟
اصلا عجیب غریب بودن معنی ای داره؟
از امواج دریا که عجیب غریب تر نداریم حتی دانشمند ها هم نتونستن الگویی برای حرکتشون پیدا کنن
اما واقعا امواج دریا تکراری نیستن؟؟؟؟هر چه قدر هم که سعی کنن متفاوت باشن
اصلا عجیب غریب تیپ زدن یا رفتار کردن خودش تکراری نیست؟
تا حالا کسی تونسته متفاوت باشه؟یچیز دیگه باشه؟اصلا میتونیم و این قابلیت رو داریم که از محدوده ای اونورتر بریم؟ یا فقط تکراریم و تکرار و تکرار
تکرار مکررات
یچیزی که من خیلی در اون بیشعور هستم
اینه که تا به کسی احتیاج نداشته باشم
طرفش نمیرم
و توقع دارم هر وقت پیشش رفتم کارم رو انجام بده چون من طرفش نرفتم تا حالا!!!
خب مسئله همینه
چون تو هیچوقت پیشش نمیری و هر وقت کاریش داری پیشش میری
اونم رقبتی نداره کاری برات انجام بده
گاهی لازمه با اینکه به کسی هیچ احتیاجی نداری
بری باهاش حرف بزنی و یه صحبتی داشته باشی و ببینی چه خبره اصلا
ما خیلی چیزا رو میگیم بده
ولی اونا خیلی درس ها به ما میدن
میگن دیزنی بده
ولی من انقدری که درس از انیمیشن های دیزنی گرفتم
مثلا میگن بازی کلش رویال یا کلش اف کلنز بده
اره خب کل زندگیتون ول کنی بچسبی به اینا بده
اما همیشه قسمتی از زندگی تفریح کردنه
حتی اگه پرفسور هم باشی و شب و صبح تو کنفرانس باشی
و از همینا
از همینا یه درسای بسیار بزرگی من برای زندگیم گرفتم که خیلی خیلی برام مفید بودن
البته خب خدا خواسته که یاد بگیرم
ولی خب وسیله ای هستن برای خدا
مایی که حوزه علمیه داریم چه وسیله ای برای آموزش زندگی کردن به بقیه گذاشتیم که خدا استفاده کنه ازش؟
فکر کنم اخلاقم خیلی مزخرفه
چون تقریبا کسی اطرافم نیست
نه دوستی
نه دوست دختری
نه دوست پسری
نه هیچی
حتی محل کار هم بزور این که با هم باید در ارتباط باشیم کنار هم موندیم
من واقعا اخلاقم بد نیست
تمام سعیمو میکنم با همه مهربون باشم
همه هم میگن خوش بحال اونی که با تو ازدواج کنه
منتهی هر کسی به طریقی از اطرافم میره
یکی راهش دوره
یکی مثلا نامزد داره
یکی خیلی درگیر زندگیه
هر کی به یه طریقی
هر کی رو میبینم میگه مگه میشه تو هیچ دوستی نداشته باشی
میگم خب ندارم دیگه، هر کی به طریقی نیست
به طرز عجیبی خدا همه رو ازم دور میکنه
و این خیلی آزارم میده
تازه یچیز دیگه که خیلی بیشتر ازارم میده اینه که مادرم هیچی رو با من شریک نمیشه
هیچی نشده بیارم خونه و مامانم هم بخوره
دست به هیچ چیزی که من اورده باشم نمیزنه
یه بخش جدید ساختم به اسم "ناله" فقط میخوام تو پست هایی که برای این موضوع میرن ناله کنم، فقط ناله کنم و البته واقعیت محض رو میگم
یکی از فوایدی که تنها باشی
اینه که بهتر با واقعیت و حقیقت ها روبه رو میشی
وقتی غمگینی
داغون میشی
له میشی
و کسی نیست الکی بهت امید بده
گریه میکنی گاهی
و وقتی بلند میشی قوی تر شدی
اونجوری بجای اینکه حالت خوب شه بیخودی بیشتر به اون شخص وابسته میشی
ولی اینجوری میگردی و راهی رو پیدا میکنی که حالت رو بهتر کنه
من معتقدم همه چیز خدا
یعنی هر چی و هر کاری و هر مدلی و هرررررررررررررر چییییییییییی
فقط خدا
منتهی خدا نمیتونه که خودش بیاد با دستای خودش نمک بریزه تو غذات
نمک رو بهت میده
دست رو بهت میده
خودت میریزی تو غذات
یعنی بوسیله ای هر کاری رو برات میکنه
منتهی اگر وسیله ای در دسترس ات قرار گرفت یعنی خدا خواسته کاری کنی باهاش؟ و اگر قرار نبود باهاش کاری کنی پس چرا در دسترس ات قرار گرفت؟خیلی سخته بفهمی منظور خدا چیه و بایدکاری کنی یا نه
تو زندگی یه سری مطالب هستن خیلی بزرگ نشون میدن خودشونو ولی در واقع هیچی نیستن، یعنی زندگی عادی خودتو که نگاه میکنی میبینی اصلا استفاده ای ازونا نداری
فقط الکی میان و اگه بهشون اهمیت بدی از مسیر اصلیت دور میشی از لذت بردن دور میشی و فقط الکی درگیر چیزایی میشی که هیچ لزومی ندارن
خدا به طرزی عجیب برنامه هاشو تنظیم کرده
که واقعا تو کفش میمونی
بدون استثنا
بدون حتی یه روز اینور اونور همه چیو خودش ردیف میکنه
دوست من
خیلی ازین شاکی بود که چرا ازدواج نمیکنه با نامزدش و اینا
همینکه دانشگاش تموم شد
ازدواج کرد، خونه خرید، رفتن خونشون، باهم زندگیشونو شروع کردن ://////
یعنی بشدت تابلو بود خدا منتظر بود دانشگاهش تموم شه
یعنی انگار خدا یه برنامه خیلی دقیقی براش داشت
و اون یه نمونه از خروار انگار برا همه داره
خیلی دقیق
خیلی دقیق هم اجراش میکنه
همونجوری که خودش دلش میخواد
اصلا هم کاری نداره چی ممکنه سر راه باشه و نباشه، همونی که میخواد رو انجام میده
و این خیلی خوبه
چون میدونی دقیقا خدا داره یکاری میکنه
یکی میگفت زندگی مثل اینه بشینی پشت جت اسکی که داره رو برفا از یه دره میره پایین و خدا داره رانندگی میکنه
باید بهش اعتماد کنی که میدونه داره چیکارمیکنه
و این ایمان رو واقعا دارم من
که خدا دقیقا برای هر کسی برنامه داره و هر اتفاقی که تو زندگی هر کی میوفته برنامه ی دقیقی براش هست
منتهی من از یچیزی دیگه میترسم
واقعا نظر منم این وسط مهم هست؟
چون اونموقع هر کاری میخواستم بکنم به طرز عجیبی نمیشد
ولی الان هر کاری میکنم بطرز عجیبی همه چی میره کنار تا من کارمو انجام بدم (البته منظورم اون کار مد نظر)
واقعا من هم این وسط تاثیری دارم یا عروسکی بیش نیستم؟ و اگه عروسکی بیش نیستم چرا این قضیه داره برای من لو میره که عروسکم؟