از قبل تعیین شده و از حفظ حرف نزن

یکی از کارها و رفتار هایی که یه شخص جنتلمن باید داشته باشه اینه که از حفظ و از قبل برنامه ریزی شده حرف نزنه و با جمع و با بحث جلو بره

  1. چون وقتی از حفظ حرف میزنی به طرف مقابلت دقت نمیکنی که چی میگه اصلا
  2. نشون میده ضعف داری و از قبل اماده کردی همه چی رو
  3. در اون حالت مجبوری همه چیز رو چندبار تکرار کنی و انگار مرغت یه پا داره و داری لجبازی میکنی

و وقتی از حفظ حرف بزنی نمیتونی پاسخی که طرف مقابلت میخواد رو بهش بدی و نمیتونی نیاز اون رو هم برطرف کنی

در کل یکی از شرایط جنتلمن بودن اینه که از قبل تعیین شده حرف نزنی و دلایل بسیاری داره که چندتاش رو اینجا گفتم

۰ نظر

پذیرش در روز و عدم پذیرش شب ها

خیلی جالبه

صبح و روز جایی که تو عمل "پذیرش" و قبول کردن رو خیلی راحت انجام میدی

ولی شب اصلا "پذیرش" انجام نمیشه و تا حد مرگ تلاش میکنی و حتی خودت رو به پست ترین حالت میرسونی تا پذیرش نکنی و علیه واقعیت مقاومت کنی و خودتو گول بزنی، بخاطر همین جاهلانه فقط اینور و اونور میری

۰ نظر

صبر کردن کلید پیروزی

صبر کردن 

خیلی مهمه

صبر کردن در واقع فقط منتظر موندن نیست

گاهی تجدید قوا کردنه

گاهی اینه که ببینی طرف مقابلت میخواد چیکار کنه

گاهی برای اینه که بفهمی قضایا از چه قراره و بعد حرکت بزنی

خیلی فواید زیادی داره که وقتی صبر کنی فقط میفهمی

اصلا به نظر شخصی من پیامبر بخاطر همین هیچوقت اول حمله نمیکرد

در واقع صبر میکرد تا اونا حمله کنن اول

اینجوری میتونست بفهمه اونا چیکاره اند و چیکار میخوان بکنن، و وقتی حملشونو خنثی میکرد، تا اونا بیان تجدید قوا کنن و بفهمن چی به چی شده، حمله میکرد و نابود میکرد

کار آدم های پیروز اینه که صبر کنن، یا اگرم حوصله صبر کردن ندارن یه تله بندازن تا خودش از لونه اش بیاد بیرون

بنظر شخصی من صبر کردن کلید پیروزی در خیلی از موارد

اصلا یکی از ویژگی های اصلی یه فرد پیروز و موفق، صبر کردنه، حتی یه ثانیه

۰ نظر

شکست و پیروزی، پر از تناقض

میخوام در مورد شکست و پیروزی بنویسم و چندبار خودم خودم رو نقض میکنم تا پایان

خب اول اینکه پیروز شدن و نفر اول شدن و قهرمان شدن و جایزه گرفتن اصلا خوب نیست!

برید از نفرات اول جهان بپرسید مدال هاشونو کجا گذاشتن، تو کشو افتاده تو اتاق خواب مثلا

برید از نفراتی که اول نشدن بپرسید چه حسی داشتن تون اون مسابقه

افسردگی، بدترین لحظه زندگیشونو یادشون اوردی

خوزه مورینیو خیلی جمله قشنگی گفت

ادم اگه قراره دوم بشه، همون بهتر که اصلا تو مسابقه شرکت نکنه

خب پس اول شدن از این لحاظ اصلا خوب نیست

خب مسابقه بدین و برتری رو تعیین کنید ولی این که این بگه من بهترم یا تو بهتری اونم با اختلاف چندثانیه که نشد برتری

خب حالا موضوع رو کاملا میچرخونیم

از طرفی هم من کاملا موافق پیروزی و قهرمانی ها هستم

اون لحظه قهرمانی شاید مهم نباشه ولی لحظاتی که در رسیدن به قهرمانی خرج شده خیلی مهم اند

از هر کسی که در مسابقات شرکت کرده در دورانی از زندگیش

بپرسید یکی از خاطرات خوبت چیه

قطعا اون لحظات یکی از خاطرات خوبش خواهد بود

چرا

چون مهمتر از قهرمانی

تلاشی که تو برای رسیدن به قهرمانی میکنی

و اگر تو در یچیزی حالا هر چیزی تا حالا موفق و قهرمان شده باشی میدونی که ادم باید توانش خیلی بیشتر باشه تا در اون قضیه پیروز بشه

یعنی توی تلاش هات، رکوردهای عجیبی رو میشکونی، کارهایی میکنی که اصلا باورت نمیشه و حتی نمیتونی اون کارها رو توی مسابقه اصلی انجام بدی

آماری اگه از تلاش کردنت بگیری، میبینی چثدر زحمت کشیدی و چه شخص دوست داشتنی بودی و چه رکوردهایی گذاشتی که حتی خودت هم که تجربه اش کردی باورت نمیشه چه برسه به بقیه

پس از این لحاظ خوبه

میشه گفت خوبه مسابقات

چون باعث میشه چند نفری برای اون تلاش کنن و حین این تلاش پیروزی هایی بدست بیارن و به خودشون نگاه کنن و بگن واقعا من این کار رو کردم؟واقعا کار من بود؟من میتونم چنین کاری بکنم؟پس از من خیلی کارا بر میاد

اعتماد بنفس بالا میره

شناخت توانایی خودت بالا میره و بهتر و بهتر خواهی شد

اما اینکه فقط بخاطر چندثانیه کسی اول بشه و کسی سوم یا حتی هفتم

اصلا انصاف نیست و باید همه ده نفر اول همیشه قهرمان دونسته بشن، چون اصلا کار کمی نیست که کسی تا اونجا برسه، حالا هر چی، حتی توی زندگی شخصی و مسائل عادی زندگی

پس در کل پیروزی خوبه، شاید آخرش خوب نباشه در ظاهر ولی مسیرش بسیار زیباست و زیبای مسیر خیلی بیشتر از تلخی ریز پایانه

۰ نظر

دید به جهان

بعضیا اصلا نمیتونن دیوار رو ببینن و چشاشون فقط جلو پاشونو میبینه
ولی خب هستن کسایی که دیوار جلوشونو هم میبینن و اینا همونایی اند که احساس میکنن خیلی مدرن و باکلاس اند و اخر عاقل و فیلسوف و ازین حرفان
اما بعضیا
خیلی ادم خاصی
در حد چندصدتا تو کره زمین شاید، شاید کمتر شاید بیشتر متاسفانه اماری ندارم
میتونن اونور دیوارم هم ببینن بدون اینکه قابل دیدن با چشم باشه

۰ نظر

تعریف جذابیت چیه و چه کارهایی اند؟

اصلا جذاب یعنی چی
یعنی چیزی که تو رو بسمت خودش جذب میکنه
بعضی چیزا میتونن جذاب باشن اما زودم تموم شد
مثلا بگیم جذاب زودگذر، مثل سقوط ازاد، نهایتش تا چندساعت بعدش فازشو داری
اما بعضی مطالب هستن اصلا وقتی میرسی بهشون انقدر درگیرشون میدی و انقدر باانگیزه انجامشون میدی(مثل همون پست که گفتم انگیزه انگیزه میاره) پس اگه اینام جذابن میشه بهشون گفت سوپرجذاب
اما میگن ادم نمیدونه هدف غایی اش چیه بخاطر همین سمت مسائل مختلف میره، مثلا فکر میکنی قدرت همه چیز ولی وقتی بهش میرسی یه پادشاه میگه کاش منم مثل تو ماهی گیر بودم
خب پس اگر براساس این قضیه بخوایم بریم جلو، باید بگیم کلا جذابیت تا زمان نرسیدن کامل به اون قضیه و هضمش توسط مغز معنی داره
پس اونچیزایی که وقتی میری توشون یهو یه انگیزه ای به ادم میدن، یهو فعال میشی، از این رو به اون رو میشی، پرانرژی و وقتی تموم میشه اصلا خسته نشدی و حس بسیار خوبی داری
اونا چی اند؟چه دسته ای از کارها هستن؟چرا اونجوری اند؟چه کارهایی اند؟اصلا وجود دارن؟مثلا تلاش امام برای انقلاب که فقط دو سه ساعت در روز میخواد، انیشیتین یا برخی ورزشکارا یا خیلی ادما دیگه
اونا توهم زدن که دارن حال میکنن و هدفشونو پیدا کردن یا واقعا چنین کارایی که ادمو مثل یه گلوله اتیشی میکنه وجود دارن؟یا عادی هستیم و حتی از عادی هم عادی تر و تکراری تر؟

۰ نظر

از همون چیزایی که داری لذت ببر

وقتی یچیزی رو نداری تمام تلاشت رو میکنی براش

ولی وقتی اونو داری دیگه برات جذابیت نداره و سعی میکنی از همون چیزایی که داری لذت ببری

فکر کنم تموم همه این چیزا همین باشه

از همون چیزایی که داری لذت ببر

۰ نظر

جذابیتی نداره یا واسه من نداره

امروز رفتیم پارک ابی

نمیدونم چرا

ولی اصلا برام جذابیتی نداشت

بولینگ، شهربازی، اصلا این چیزا برام جذابیتی ندارن

بعضی چیزا واقعا منو به وجد میاره، مثلا مطالعه در مورد کهکشان ها انقدر بهم انرژی میده که میتونم یه شب اصلا نخوابم ولی در موردشون با یکی حرف بزنم و بحث کنیم

بنظرم واسه اونام جذابیتی نداشت

همه اومدیم خوابیدیم، من میگم خیلی زودگذر

اخه یچیزی که تا تموم میشه بگیری بخوابی که نشد جذاب

باید تو پوست خودت نگنجی

از چند حالت کلا خارج نیست

یا من ادم بیخودی ام

یا برا من فقط جذابیت نداشت و ادم خاصیم

یا برا همه جذابیت نداشت و فقط چندلحظه شاد بودیم و واقعا کوتاه، حتی اندازه یه روز هم نبود

۱ نظر

رسیدن به هدف اصلی با انتخاب اهداف پیرامون و فرعی و نه فقط و فقط یک هدف داشتن

برای رسیدن به هدف خاصی

برخی اوقات باید برخی هدف های دیگه رو گذاشت کنار

مثلا میگما

برای من اینطوره

اگر میخوای درس بخونی

باید ورزش رو بذاری کنار

چون ورزش تمام انرژیت رو صرف خودش میکنه و نمیذاره اون ارامش درس خوندن رو داشته باشی دیگه

و حالا که میخوای درس بخونی

یعنی یه هدفی در نظر گرفتی

درسته یه سری اهداف مثبت مثل ورزش کردن رو میذاری کنار

باید یکم اهداف منفی که گذاشته بودی کنار رو هم بیاری جلو (منفی نه اینکه هدف منفی باشه، بلکه تصمیم تو منفی بوده، مثلا تصمیم گرفتی نری مسافرت)

مثلا آهنگ رو گذاشتی کنار

ولی اهنگ انگیزه و انرژی خوبی در عرض چند دقیقه بهت میده و میتونی خیلی بهتر درس ها رو ادامه بدی

پس ترک آهنگ رو میذاری کنار و شروع میکنی اهنگ گوش دادن

خلاصه وقتی یه هدفی داری

فقط نباید همون هدف رو داشته باشی و به سمتش بری

مثل اینکه یه قلاده به گردنت بسته باشن و تا گوشت رو دیدی بری سمتش و بهش نرسی

بلکه باید اون قلاده ها رو اول بذاری کنار

وقتی یه هدفی داری

باید اهداف دیگه ای هم برای خودت بوجود بیاری تا بتونی به اون هدف اصلی برسی

با خودت بگی حالا که من میخوام فلان کار رو بکنم پس فلان چیز رو باید بذارم کنار یا پس باید ازین به بعد فلان کار رو به برنامه ام اضافه کنم تا بتونی به اون هدف اصلی برسی

فقط و فقط سمت هدف رفتن حماقتی بیش نیست

۰ نظر

انگیزه انگیزه میاره و اراده اراده میاره

یه مثال میخوام بزنم چون با مثال بهتر میشه این قضیه رو توضیح داد

فکر کن دستشویی داره

اگر دستشویی دور باشه چی میشه؟

نمیری و خودت رو نگه میداری

ولی اگر بدونی نزدیکه و فقط مثلا 10 قدم باهات فاصله داره

خب قطعا میری

مثال عجیبیه ولی موفقیت هم همینطوره

ما وقتی فکر کنیم دوره

اصلا سمتش نمیریم

ولی وقتی بدونیم نزدیکه، به نوعی اراده پیدا میکنیم و پا میشیم و اونو کسب میکنیم

در واقع این سوال رو حکیمانه از خودمون میپرسیم که اگه میتونم انجامش بدم خب چرا انجامش ندم

ولی اون موقع که دوره میگیم اووووووو من نمیتونم و عمرا و غیرممکن و ازین حرفا

برای اینکه به هدف دوری برسیم

باید اهداف کوچولو کوچولو درست کنیم

شاید نتونی بپری طبقه چهارم

ولی با پریدن روی هر پله در زمان کمی به طبقه چهارم میرسی

یعنی اهداف کوچکتری مثل پله ایجاد میکنی و از اونا استفاده میکنی

زندگی هم همینه

اهدافت رو انقدر کوچولو کن تا اونجایی که میتونی با کمی سختی انجامش بدی

و از همون هدف خودت رو بکش بالا و برو جلو با اهداف کوچیک بعدیت

و در این راه میفهمی که میتونی و بیشتر اراده پیدا میکنی

در واقع میشه گفت اراده اراده میاره

شما وقتی پایین چهارطبقه وایسی و هی بالا رو نگاه کنی هی منفی تر میشی و در پایان برات کاری اصلا غیرممکن میشه

اما اگر بری طبقه اول میگی پس میتونم طبقه دوم هم برم و سریعتر میری

وقتی برسی طبقه سوم میگی چیزی نمونده و خیلی پرانرژی تر جلو میری

جالبه که هر چی بجای اینکه خسته بشی برعکس پرانرژی تر میشی

اگر به ورزش اهمیت بدی

رژیم هم خود به خود میگیری

اما اگر هیچکاری نکنی

حتی یه پیاده روی ساده

نه تنها از اینور کار مثبتی در جهت خوش اندامی ات انجام ندادی

بلکه از اونور میگی منکه ورزش نمیکنم اینا اب نمیشه، بذار حالا که نمیتونم چربی اب کنم از زندگی لذت ببرم بابا

و شروع میکنی سمت چاق شدن و منفی شدن تر رفتن

ولی این بسیار مهم که انگیزه انگیزه میاره و اراده اراده میاره

۰ نظر