یه مثال میخوام بزنم چون با مثال بهتر میشه این قضیه رو توضیح داد

فکر کن دستشویی داره

اگر دستشویی دور باشه چی میشه؟

نمیری و خودت رو نگه میداری

ولی اگر بدونی نزدیکه و فقط مثلا 10 قدم باهات فاصله داره

خب قطعا میری

مثال عجیبیه ولی موفقیت هم همینطوره

ما وقتی فکر کنیم دوره

اصلا سمتش نمیریم

ولی وقتی بدونیم نزدیکه، به نوعی اراده پیدا میکنیم و پا میشیم و اونو کسب میکنیم

در واقع این سوال رو حکیمانه از خودمون میپرسیم که اگه میتونم انجامش بدم خب چرا انجامش ندم

ولی اون موقع که دوره میگیم اووووووو من نمیتونم و عمرا و غیرممکن و ازین حرفا

برای اینکه به هدف دوری برسیم

باید اهداف کوچولو کوچولو درست کنیم

شاید نتونی بپری طبقه چهارم

ولی با پریدن روی هر پله در زمان کمی به طبقه چهارم میرسی

یعنی اهداف کوچکتری مثل پله ایجاد میکنی و از اونا استفاده میکنی

زندگی هم همینه

اهدافت رو انقدر کوچولو کن تا اونجایی که میتونی با کمی سختی انجامش بدی

و از همون هدف خودت رو بکش بالا و برو جلو با اهداف کوچیک بعدیت

و در این راه میفهمی که میتونی و بیشتر اراده پیدا میکنی

در واقع میشه گفت اراده اراده میاره

شما وقتی پایین چهارطبقه وایسی و هی بالا رو نگاه کنی هی منفی تر میشی و در پایان برات کاری اصلا غیرممکن میشه

اما اگر بری طبقه اول میگی پس میتونم طبقه دوم هم برم و سریعتر میری

وقتی برسی طبقه سوم میگی چیزی نمونده و خیلی پرانرژی تر جلو میری

جالبه که هر چی بجای اینکه خسته بشی برعکس پرانرژی تر میشی

اگر به ورزش اهمیت بدی

رژیم هم خود به خود میگیری

اما اگر هیچکاری نکنی

حتی یه پیاده روی ساده

نه تنها از اینور کار مثبتی در جهت خوش اندامی ات انجام ندادی

بلکه از اونور میگی منکه ورزش نمیکنم اینا اب نمیشه، بذار حالا که نمیتونم چربی اب کنم از زندگی لذت ببرم بابا

و شروع میکنی سمت چاق شدن و منفی شدن تر رفتن

ولی این بسیار مهم که انگیزه انگیزه میاره و اراده اراده میاره