۱۷ مطلب با موضوع «خد» ثبت شده است

عصبانیت حتی در همون دفعه اول

یکی از بدی هایی که پدر و مادرم دارن و تشخیصش دادم

اینه که حتی دفعه ی اولی که چیزی رو بهت میگن با عصبانیت و طلبکاری کامل اونو بیان میکنن

مثلا حواست نبوده یکم آشغال ریخته رو زمین

میاد با حالت دعوا

- تو با آشپزخونه مشکلی داری؟منو دوس نداری؟ما بهت بدی کردیم؟

میگم چی شده مگه بابا یا مامان؟

- هیچی همینجوری میریزی و میری، همه جا رو کثیف میکنی، به تمیزی خونه اصلا اهمیت نمیدی و...

کجا چیزی ریختم اخه؟

- بیا بریم نشونت بدم، پا شو بیا

بعد میری میبینی یکم خورده کیک ریخته رو کابینت اشپزخونه

حالا بقیه داستان به کنار

توی خودم که نگاه کردم، این اخلاق رو کم دارم، یعنی تا حالا انقدر احمقانه با کسی برخورد نکردم

البته تندی مخصوص خودمو دارم ولی نه این مدلی و دفعه اول و انقدر تند برای هیچی، وقتی واقعا مسئله ای هست واکنش نشون میدم

ولی باید دقت کنم این اخلاق رو نداشته باشم

بالاخره اونا پدر مادرم هستن و قطعا این اخلاق جایی در من وجود داره

۰ نظر

اعتماد بنفس

در مورد برخی موارد خاص خیلی اعتماد بنفس پایینی هستم

در مورد برخی موارد خیلی بالا

مثلا در مورد روابطم با دیگران خیلی حیا میکنم و خجالتی

بخاطر همین اونجاهایی که اعتماد بنفس پایین دارم

اگه هزارتا پیروزی هم داشته باشم یهو یه شکست بخورم، خودمو نابود شده حساب میکنم

البته با توجه به اینکه خرداد ماهی هستم و کمال طلب

وقتی یکی در کمال! بیشتری از من قرار داره اعتماد بنفسم رو کم میکنه

۰ نظر

فکر زیادی در مورد یه موضوع

یه اخلاق بدی که دارم

البته با توجه به مشاهداتم متوجه شدم خیلی باهاش مقابله کردم

اینه که خیلی خیلی خیلی زیاد یه موضوع ذهنم رو درگیر میکنه

البته اگه اون موضوع برام مهم باشه یا بنحوی مهم بشه

تقریبا خیلی راحت میتونم بگم صدبرابر یه شخص عادی بهش فکر میکنم

اول فکر کردم این اخلاق خامی که پیداش کردم و در داغون ترین اوضع خودشه

اما دوستم رو دیدم

اونم خردادیه

اون انقدر بهش فکر میکنه که نگو

به همه میگه

سرش درد میگیره

در حد مرگ هم در موردش صحبت میکنه

درصورتی که من اصلا چنین حالتی رو ندارم و فقط تقریبا به فکر فرو میرم و حالم گرفته میشه

ولی خیلی بده که قشنگ ذهن رو درگیر میکنه و روی همه چی تاثیر میذاره

و گاهی هم انقدر بزرگش میکنم که اغراق میشه و خودم باور میکنم اغراق هام رو (مع شو ..)

البته یه راه حل داره، و اونم این که خدا بشه اصلی

اگه خدا بشه اصلی دیگه مشکلی نیست، چون میدونی اون دیگه نمیره و خیانت نمیکنه

۰ نظر

طمع کار

من خیلی طمع کارم

راستش من فعلا جایی که هستم، شرایط خیلی خوبی دارم

میتونم بگم اونجا شرایط بهتراز من نیست

منتهی انگار تو هر شرایطی باشم

حتی تو بهترین شرایط

بازم شرایط بهتری رو میخوام

باید یاد بگیرم قدردان باشم

نمیدونم چجوری ولی باید قدر برخی شرایطی رو که توشون قرار میگیرم بدونم

خیلی اخه شرایطم با بقیه متفاوته ولی در ظاهرش تقریبا به گونه ای که انگار مظلوم هم واقع شدم

ولی در واقع توی این موضوع که مورد نظرم هست خیلی شرایطم عالیه

باید یاد بگیرم که لزوما لازم نیست شبیه و دقیقا مثل بقیه باشی، بقیه ای که تو نظرت اینجوری نشسته که خوشبخت اند

شرایطت وقتی با توجه به زندگیت داره خوب پیش میره، یعنی خوشبختی و شرایطت خوبه دیگه

۰ نظر

فراموشی گذشته

من شخصتی ام که گذشته رو خیلی راحت فراموش میکنم و این هم خوبه هم بد

دلایل بد و خوبی اش هم به اندازه هم هستن و هم وزن

بخاطر همین نمیدونم این اخلاقم رو خوب بدونم یا بد

باهاش مقابله کنم یا نه

ولی خب بدی ای که داره اینه که من خودمرو فراموش میکنم، کسی که بدونم، کسی که از چه چیزایی لذت میبرده...

۰ نظر

همه خوبن مگر اینکه...

من به همه چیز به این چشم نگاه میکنم که همه بد هستن و خشک و بیرحمانه باهاشون رفتار میکنم

اما همه خوبن و باید به همه مهربون رفتار کرد و صمیمی

۰ نظر

کشفیات اخلاق

برای اینکه بتونی هر چیزی رو بشناسی باید ریز مشخصات اونو بشناسی

برای اینکه خودت رو بشناسی باید اخلاقتو بشناسی

از چیزایی که بدت میاد

چیزایی که خوشت میاد

چیزایی که عصبانیت میکنه

چیزایی که خوشحالت میکنه

چیزی که در کل، هستی

اینجا میخوام چیزایی که از خودم کشف میکنم رو بنویسم و بیشتر و بیشتر خودم رو بشناسم و در آینده میتونم ببینم چقدر تغییر کردم و آیا تغییر کردم اصلا؟

۰ نظر